دختر از استخر بیرون آمد و دوستش را دید. پس از نوازش بیدمشک او به وضوح گفت که می خواهد خروس او را دوباره ببیند. نیازی نبود دوبار از این مرد سیاه پوست بپرسید - او یکباره به چنین درخواست هایی پاسخ داد. انگیزه های او قابل درک است - چنین نیشکی در جاده دروغ نیست. و او این کار را با افتخار انجام می دهد - شکاف او به سرعت با اندازه او تنظیم می شود. ظاهراً او را به خوبی رشد داده است.
او جوجه نیست، او یک لعنتی است! به محض اینکه آن مرد به خود آمده بود، او را می مکید. اینجاست که خون سیاهپوستان داغ است - لعنت به هر چیزی که می گذرد!